دو دلم: اول خط نام خدا بنویسم
یا که رندی کنم و اسم تو را بنویسم!
همه "یک" گفتم و دینم همه "یکتایی" بود
با کدامین قلم امروز دو تا بنویسم؟
ای که با حرف تو هر مساله ای حل شدنیست
به خدا خود تو بگو، نام که را بنویسم؟
***
صاحب قبله و قبله، دو عزیزند، ولی
خوش تر آن است من از قبله نما بنویسم!
آسمان، مثل تو احساس مرا درک نکرد:
باز غم نامه، به بیگانه چرا بنویسم؟
تا به کی زیر چنین سقف سیاه و سنگین
قصه ی درد، به امید دوا بنویسم؟
خسته ام از همگان ،باز به سویت ببرم نه شبی بلکه دمی ،بر سر کویت ببرم
روی من خاک کف پای تو ای جان جهان چشم بسته، دست و پا بسته مویت ببرم
در جهان هر که بود مست به بوی چمنی من شدم مست تو ای گل که ببویت ببرم
شرم دارم ز تو و از همه اعمالم ترسم ار بیش بمانم، آبرویت ببرم
ای همه آبرویم در گرو جده توست ساغر من بشکن، مست سبویت ببرم
ای که بیمار کند زلف و دو چشم و رویت من که بیمار تو ام، کشته رویت ببرم
وعده گاه من و تو خیمه سبزت باشد سالکم در ره تو ،عارف کویت ببرم
"عارف"
چشم من باز شده باز گرفتار شما مست آن خال لب و چهره غمبار شما
دل من را بخر و بهر خود آزاد نما این دل من که شده بنده رفتار شما
خوب دانم که گنه کرده جدایم ز شما خوب دانم که نیم همدم و همیار شما
عوض اینکه کنم جان و دلم قربانت شده ام غرق کنه،مشکل و سربار شما
ترسم آنست نبینم رخ زیبای تو را چه کنم با غم دل؟با رخ اغیار شما؟
تو طبیبی و بیا بهر مداوا به برم به بر آنکه شده از گنه بیمار شما
شرم آنست که عارف نشوم بر مهدی شرم آنست نبینم رخ و رخسار شما
"عارف"