ز تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را
به وصالت نـرسیدیم و ندیدیم تو را
روزی
مـا فـقـرا شـربـت وصل تو نبـود
زهر هجر تو چشیدیم و ندیدیم تو را
مگر
ایام کهن سالی ما جلوه کنی!
در جوانی که دویدیم و ندیدیم تو را
چه
قدَر نذر ِتو کردیم و خبر از تو نشد
چه قدر شمع خریدیم و ندیدیم تو را
گاهی
اندازه ی یک پرده فقط فاصله بود
پرده را نیز کشیدیم و ندیدیم تو را
سعی
کردیم تو را خواب ببینیم شبی
سحر از خواب پریدیم و ندیدیم تو را
مدتی
در پی تو رند و نظر باز شدیم
همه را غیر تو دیدیم و ندیدیم تو را
فکر
کردیم که مشکل سر دلبستگی است
از همه جز تو بریدیم و ندیدیم تو را
ترسم که بیایی ومن آن روز نباشم
ای کاش که من خاک سر کوی تو باشم
هر کس به کسی نازد وماهم به تو نازیم
ای کاش که جان بر سر کوی تو ببازیم
میخانه دگر جای من بی سر وپا نیست
روزیِِِِِ من خسته چرا کرببلا نیست
ای خسرو خوبان نظری سوی گدا کن
رحمی به من سوخته ی بی سروپا کن
آخر سحری دامن لطف تو بگیرم
یک بوسه زنم بر لبت آنگاه بمیرم