آخر یه روز مهدی برات حرم می سازه
حرم برای تو شه کرم می سازه
آخر یه روز مهدی برات ضریح می سازه
مثل ضریح شش گوشه بهش می نازه
به کوری..... و دشمن حیدر
بقیع تو آباد میشه گل پیمبر
خدا کنه حاجت ما یه روز روا شه
بقیع خاکتم مثل کرب و بلا شه
آخر یه روز ضریحتو بغل میگیریم
حسن حسن میگیم پای ضریح می میریم
آخر برات یه گنبد طلا می سازیم
شبیه گنبد امام رضا می سازیم
پنجره فولاد می سازیم حاجت می گیریم
دخیل می بندیم که پای دخیل بمیریم
کریم تر از تو به خدا کسی ندیده
خدا تو رو برا خودش ناز آفریده
سقاخونه به پا کنیم با شور و احساس
سر قبر ام بنین مادر عباس
یک
یک سبد گل میدهم امشب به دستان شما
میسپارم دستهایم را به دامان شما
جادهها ماندند در بهت غریب فاصله
چشمها وامانده در اندوه ایوان شما
هشتمین پرواز، امشب اتفاقی رخ نداد
دل، پریشان شد، پریشان شد، پریشان شما
هشت سال و هشت ماه و هشت روز و ساعت است
هِی غزل میسازم از زیبای چشمان شما
هشت رود از آسمان چشمها جاری شده
تا بپیوندد به اقیانوس احسان شما
هشت آهو میکشم امشب، و بیدارم هنوز
غربتِ آهو، کبوتر... باز... دامان شما