...و مزاجه من تسنیم

این وبلاگ با موضوعات دینی در جهت پیشبرد سطح آگاهی اعضای خود(هیئت انصارالائمه ) و عموم استفاده کنندگان فعالیت می کند .

...و مزاجه من تسنیم

این وبلاگ با موضوعات دینی در جهت پیشبرد سطح آگاهی اعضای خود(هیئت انصارالائمه ) و عموم استفاده کنندگان فعالیت می کند .

حرف اول (نجوایی با یار)

کدامین جاده امشب می گذارد سر به پای تو؟ 

 

یک عمر گفتم و جواب نشنیدم . امشب آنقدر خواهم گفت که صدای تو را حس کنم:

 

کدامین جاده امشب می گذارد سر به پای تو؟...

             کدامین جاده امشب می گذارد سر به پای تو؟...

 

    دروغ نیست اگر بگوییم محبت را جیره بندی کرده اند.

       دروغ نیست اگر بگوییم  کسی را با مهربانی کاری نیست.

          دروغ نیست اگر بگوییم  چشمهای حریص از روشنی حرف نمی زنند و دهانهای آلوده از                راستی نمی دانند. و دستان کوتاه چیزی  از سخاوت نمی دانند.

                  دروغ نیست اگر بگوییم  زمین طاعون زده است

                     دروغ نیست اگر بگوییم  فاصله زمین از ملکوت بیشتر شده، زمینیان در بند خطوط افتاده اند،   خطوط تفرقه ، خطوط جهل و عناد، خطوط کج و ناراست، خطوط فقر و جنگ.

       و رابطه ای بین عشق و مهربانی نیست. رابطه ای بین بودن و نبودن نیست.

          ستاره ها همه در تیر رس تاریکی اند و اندیشه ها زیر دست و پای جهل اند.

 

و اگر بیــــــــایی...

   و اگر بیایی و پنجره ها را به رویت ببندند، چه؟

    و اگر بیایی و دلهـــــــا غبار گرفته باشند ، چه؟

      و اگر بیایی و یادمان رفته باشد تو را خواسته بودیم.

     یادمان رفته باشد در آرزویت پیر شدیم...

   یادمان رفته باشد برایت ندبه گرفتیم...

یادمان رفته باشد تا جمکران پیاده  آمدیم ، 

یادمان رفته باشد در حرم جدت پابرهنه به دنبال نو می گشتیم ,

          چهارشنبه ها توسل گرفتیم،... جمعه ها گریه کردیم....

 

اگر بیـــــایی و پنجره ها را به رویت ببندند، چه؟

و اگر بیایی و دلها غبار گرفته باشند، چه؟.......

 

مگر می شود؟؟...

مگر می شود که یادمان رفته باشد؟ ...   یادمان رفته باشد که تورا خواسته بودیم؟

مگر می شود؟؟... ما نام تورا از کودکیهامان مشق کردیم:

 

« آن مرد آمد... آن مرد در باران آمد... آن مرد با اسب آمد.»

 

مگر می شود؟؟ ...

تو را ندیده عاشق شدیم . صدایت را نشنیده پاسخ گفتیم. دعایت کردیم تا بیایی. سالهای سال، پدرانمان، مادرانمان ، و اجدادمان تو را آرزو به دل مانده اند.

کی می شود تاریخ رسمی عشق را اعلام کنی؟

کی می شود جهان را زیر پرو بالت بگیری؟

کی می شود جهان محبت تو را به رسمیت بشناسد و زیر علم عدالتت سینه بزند. نه زیر علم دیگری.

کی می شود آواز خوشبخت تو را بر دیوارها هی گریه کنیم و نام مهربان تورا بر لوح جانمان بنویسیم... بنویسیم:  

« آن مرد آمد... آن مرد در باران آمد... آن مرد با اسب آمد.»

 

کی می شود؟... کی می شود بنویسیم:

« آن مرد آمد.»

کی می شود؟....

کی می شود با گل یاس به استقبالت بیاییم؟ زمین را از گل محمدی آزین ببندیم؟ چراغ بیاویزیم  بر سردر خانه هامان و باز کنیم این پنجره های همیشه بسته را.... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد